زمستونه برفی و سرد
سلام به دخمل گلمون وای که چقد سرده.تو متن قبلی به دخملمون نوشتیم که انگار نه انگار که زمستونه. مامانی فک کنم خدا دلش برامون سوخت.١٥و١٦ بهمن٩٢دخملمون اولین برف زمستونیشو دید. یه کم سرما خورده بودی میترسیدم ببرمت بیرونو ازت عکس بگیرم. بابا احمدم سرکار بود.دیگه خاله زهرا اصرار کرد منم لباس تن خوشملت کردمو بردمت تو حیاط و با ادم برفی خاله زهرا ازت عکس گرفتم.قربون دخملمون بریم معلومه که تو هم ذوق کرده بودی. هوا خیلی سرده.ماهم چون کوچولو داریم باید بمونیم تو خونه تا شما خدایی نکرده مریض نشی. انشالله بزرگ شدی با بابا و مامانت میری برف بازی.به امید اون روز. راستی امروز برا اولین بار حس کردیم که میگی دایی.دایی اسدالله...
نویسنده :
مامان طاهره و بابا احمد
14:50